بازی با آرمین
دیشب وقتی از خونه مامی برگشتیم توپ رو برای نفسم آوردم تا بگیرتش که دیدم هنوز انرژی داره توپ رو بالا بردم و با شمردن 1 2 3 توپ رو مینداختم روی سینش(توپ اسفنجی خیلی نرم) یهو زد زیر خنده من تکرار میکردم اونم بلند بلند میخندید تا میاستادم میخواست گریه کنه با دست و پا زدن و صدای که از خودش درمیاره بهم میفهموند که ادامه بدم حدود یه ربع باهم بازی کردیم خیلی کیف کردم خودش خیلی ذوق میزد. و این شد اولین بازی من و آرمین جونی فدات بشم عزیزم که اینقده ماهی ...
نویسنده :
الهه
11:11